چرا صداقت در یک رابطه بسیار مهم است؟
وقتی از صداقت در روابط صحبت می کنیم، ذهن ما اغلب مستقیماً به سمت فریبکاری و دروغ می رود. ما به این موضوع فکر می کنیم که آیا کسی به شریک زندگی خود دروغ می گوید یا نه.
یا اینکه هر چند وقت یکبار یا چه نوع دروغ هایی می گویند. اما وقتی صداقت را فقط به عنوان فقدان فریب در نظر می گیریم، بخش مهمی از اهمیت آن در یک رابطه را از دست می دهیم.
البته صادق بودن در تعریف به معنای دروغ نگفتن است. و «دروغ نگفتن» مطمئناً تکهای از پازل در یک رابطه موفق است.
جای تعجب نیست که مطالعات نشان داده است که زوج هایی که برای مدت زمان مشخصی از دروغ گفتن به یکدیگر دست می کشند، تعاملات نرم تر و بهبود روابط را گزارش کردند. یک مطالعه حتی این بهبود را با سلامت کلی بهتر در شرکت کنندگان مرتبط دانست.
با این حال، صداقت به مراتب بیشتر از دروغ نگفتن است. توانایی ما برای گشاده رویی و راستگویی با یک شریک، نشانه اعتماد و امنیت در رابطه است. احساس راحتی در افشای چیزی آسیبپذیر یا معنادار در مورد خودمان نشاندهنده قدرت این رابطه است، که احتمالاً حتی مهمتر از یک دروغ ناخواسته یا کوچک است.
وقتی احساس می کنیم می توانیم با یک شریک در مورد همه جنبه های خود ارتباط برقرار کنیم، دری را به سطح کاملاً جدیدی از نزدیکی باز می کنیم. نویسنده جورج اورول زمانی نوشت: “شاید کسی نمی خواست آنقدر دوست داشته شود که درک شود.” دوست داشته شدن برای آنچه که هستیم به معنای واقعی شناخته شدن و درک شدن توسط شخص دیگری است.
بنابراین، صادق بودن با شریک زندگی خود به چه معناست؟
وقتی صحت یا صداقت خود را در یک رابطه بررسی می کنیم، مفید است که از خود سؤالاتی بپرسیم:
- آیا می توانم در مورد آنچه که فکر می کنم و احساس می کنم با شریک زندگی خود صادق باشم؟
- آیا حاضرم هر چیزی که در ذهنم هست را وقتی مهم است بگویم؟
- آیا به طور کلی در این گفتگوها راحت هستم؟
آیا همیشه لازم است هر چیزی که در ذهنمان است را بگوییم؟
باید گفت که بدیهی است که هیچ کس نیازی ندارد هر فکری که به سرش می آید را به شریک زندگی خود بگوید. صداقت به معنای آسیب رساندن یا بیش از حد انتقادی بودن نیست.
ممکن است نسبت به احساسات شخص دیگری مسئول باشیم درعین حال در مورد احساسات خود صادق باشیم.
چگونه صداقت بیشتری را در رابطه خود پرورش دهم؟
بهترین راه برای ایجاد خط ارتباطی بازتر و صادقانه تر، پرورش نگرش کنجکاو و بدون قضاوت در خودمان است. این به وضوح می تواند چیزی باشد که گفتن آن آسان تر از انجام آن است.
به این معنی که باید واکنش های تحریک شده خود را کنار بگذاریم و واقعاً به دنبال درک شریک زندگی خود باشیم. با این حال، هر چه بیشتر بتوانیم این کار را انجام دهیم، اعتماد بیشتری در رابطه ایجاد می شود. ما شروع می کنیم به یادگیری اینکه طرف مقابل واقعا کیست و او را جدا از خودمان احساس کنیم.
آیا صداقت را به عنوان یک شخص رعایت می کنید یا خیر؟
صداقت تا حد زیادی به توانایی خودمان بودن بستگی دارد. به این معنی است که تمام جنبه های مختلف خود را نشان دهیم و اعمالمان را مطابق با کلماتمان نشان دهیم.
این در مورد این است که از خود بپرسیم: «آیا برای پذیرفته شدن توسط شخصی، بخشهای خاصی از شخصیت خود را سرکوب میکنم یا میتوانم اجازه دهم وقتی آسیبپذیر هستم، مرا ببیند؟ آیا من خواسته های خود را کنار گذاشته ام؟ آیا من مجبور به پنهان کاری شده ام؟»
آیا صداقت می تواند گاهی آزاردهنده باشد؟
اشتباه نکنید، صداقت هرگز نباید به عنوان راهی برای اجازه بدرفتاری با شریک زندگیمان باشد و صرفاً به این دلیل که در یک لحظه در حال بدی هستیم استفاده شود.
برخی افراد به بهانه «صداقت» بدون در نظر گرفتن احساسات طرف مقابل رفتار میکنند یا برخوردی توهین آمیز دارند. اما حقیقت این است که ما همیشه بر اعمال خود کنترل داریم و نباید رفتار مخرب را به نام اصالت توجیه کنیم.
با این حال، آنچه ما فکر می کنیم و احساس می کنیم و اینکه چگونه عمل می کنیم دو چیز کاملاً متفاوت است. تمایل به باز کردن روابط با شریک زندگی خود در مورد آنچه در دنیای درونی ما می گذرد، او را دعوت می کند تا ما را بشناسد و نسبت به ما احساسات خود را ابراز کند. همچنین میتواند به ما کمک کند تا احساسات خود را درک کنیم، بنابراین به احتمال زیاد آنها را به گونهای عمل نمیکنیم که به ما و شریک زندگیمان صدمه بزند.
صداقت در مورد “توسعه” ارتباطات است.
همه اینها ممکن است مانند یک اصل ساده به نظر برسد که باید از آن پیروی کرد اما اغلب، وقتی زوجها با یکدیگر صادق نباشند میتواند منجر به سوء ظن و بیاعتمادی شود که در رفتارهایی مانند چک کردن تلفن همراه شریک زندگی، سؤال از محل حضور آنها و بازجویی در مورد آنچه که نمیگویند، ظاهر شود.
در حالی که مطمئناً مهم است که احساس کنیم نمی توانیم به طور کامل به فردی که با او هستیم اعتماد کنیم، رویکرد دیگر برای ایجاد اعتماد واقعی تمرکز بر گسترش نحوه ارتباط و گوش دادن است.
به جای اینکه فقط به چیزهایی که گفته نمی شود فکر کنیم، می توانیم بر آنچه وجود دارد رابطه خود را بنا کنیم.
ما میتوانیم در مورد آنچه فکر میکنیم و احساس میکنیم صادقتر و شفافتر باشیم و هر کاری که میتوانیم انجام دهیم تا با گوش دادن با صراحت، محیطی الهام بخش برای شریک زندگیمان ایجاد کنیم.
ممکن است همیشه به آسان ترین مکالمات منجر نشود، اما این نوع صراحت سطح غنی تری از صمیمیت و پایه بسیار محکم تری برای یک رابطه ایجاد می کند.
هر چه بیشتر آسیب پذیر بودن و صادق بودن نسبت به خود را به عنوان یک چیز ارزشمند بدانیم، بیشتر می توانیم به خود اجازه دهیم که توسط شخص دیگری شناخته شویم.
وقتی به کسی اجازه میدهیم ما را بشناسد، بهطوری که واقعاً هستیم دوست میشویم.
و بالاخره، آیا در وهله اول این چیزی نیست که ما در یک رابطه به دنبال آن هستیم؟